جشن عیدموسسه
نازگلم امروزازطرف موسسه براتون جشن سال نوگرفته بودن.شماهم که دیشب ازذوقت ساعتنه نشده خوابیدی وبرخلاف انتظارم،صبح باگریه وبه زوربیدارت کردم تابری موسسه.البته وقتی داشتی گریه میکردی که میخوام بخوابم دیگه نمیدونستم چطوری برات زبون بریزم،تاگفتم که قراره باماشین بزرگ برین سالن جشن مثل برق ازجات پریدی وسه دقیقه ای حاضرشدی.باباجونی هم که دیدشماذوق کردی واسه رفتن سریع حاضرشدوباهم رفتین توپارکینگ به سمت ماشین.ساعت 1هم اومدم دنبالت که دیدم بلههههه،حسابی بازی کردی ورقصیدی و خسته شدی.یعنی انقدرخسته بودی که راه سه چهار دقیقه ای تا خونه روتو یه ربع طول کشیدبیایم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی